کسانی که ناتوانی هوشی دارند چه برداشتی از خدا دارند؟
کسانی که ناتوانی هوشی دارند چه برداشتی از خدا دارند؟

اینکه افراد مختلف چه برداشتی نسبت به خداوند دارند ، مسئله ی جالبی است که در حدود صد سال اخیر تحقیقات زیادی در این باره صورت گرفته است. اینکه هر فرد در رابطه با خداوند چه برداشتی دارد ، بسته به ذهن وی و آموزه های دینی و اجتماعی اوست. در این مطلب مفهوم خدا از زبان کسانی که ناتوانی هوشی دارند را بررسی می کنیم.
“اثر بهری هوشی، و آموزش رسمی دینی در مدارس سازمان استثنایی”
…خدا توی هوا است. او را شکر می کنیم.
خدا خود عشق است عشق خدا است..
ایمان م. ۱۹ ساله بهره هوشی ۴۰
مفهوم خداوند و چگونگی کسب آن در گروه های مختلف انسان، از جمله موضوعات مهم و مورد علاقه روان شناسان، محققان و سایر افرادی است که در حوزه دین مشغول فعالیت یا پژوهش هستند. آنتروپومورفیسم و یا قائل شدن جنبه های انسانی برای خدا از جمله موضوعاتی است که در صد ساله اخیر به عنوان عاملی برای شناسایی ریشه باورهای دینی در گروه های مختلف انسانی مورد توجه بوده است. این جریان برانتخاب تعدادی از صفات انسانی و منعکس کردن آن در مفهوم ارایه شده از خدا در ادیان و مذاهب مختلف دلالت می کند.
لازم به ذکر است که آغاز مفاهیم دینی و چگونگی رشد آن در انسان از جمله موضوعاتی است که پژوهش های اندکی بر روی آن انجام شده است. بررسی هایی بر روی نحوه شکل گیری این مفهوم در بین کودکان انجام شده است. پژوهش ها در آغاز بر پاسخ های کلامی این گروه تأکید داشتند ، اما دسته ای دیگر از پژوهش ها علاوه بر این موضوع بیان تصویری کودکان از مفهوم خدا را نیز مد نظر داشتند. این پژوهش به یکی از مهم ترین جنبه های رشد مفاهیم مذهبی در انسان یعنی مفهوم خدا در گروه کم توان ذهنی می پردازد..هدف از این کار این است که اثر بهره هوشی و آموزش مفاهیم دینی در مدارس استثنایی بر دو گروه بزرگسالان مبتلا به ناتوانایی های هوشی ملایم و متوسط (بهره هوشی ۴۰ تا ۷۰) به دست آید. ۴۲ فرد مذکر بزرگسال (گروه سنی ۱۸ الی۲۵ سال) در دو گروه با ناتوانایی هوشی ملایم(۵۰ تا ۷۰) و متوسط(۴۰ تا ۵۰) مورد بررسی قرار گرفتند و مفهوم خدا در طی مصاحبه ای مورد سؤال قرار گرفت و در نهایت از شرکت کنندگان درخواست شد تا تصویری از خدا را ترسیم کنند و ارتباط آن تصویر با اظهارات ذکرشده شرکت کنندگان نیز مورد بررسی قرار گرفت. یافته ها نشان دادند که آموزش در مفهومی که این افراد از خدا در ذهن دارند تأثیری ندارد و بنابراین تفاوت معناداری بین دو گروه آموزش دیده و ندیده در مورد مفهومی که از خدا در ذهن داشتند دیده نشد. همچنین یافته ها نشان دادند که بهره هوشی افراد کم توان ذهنی در مفهومی که آنها از خدا در ذهن دارند تأثیری ندارد.
مقدمه
فرایند کسب و کاربرد مفهوم خدا درگروه های مختلف انسانی برای اکثر روان شناسان، محققان و متخصصین امور مذهبی امری مهم و دارای اهمیت است. در مطالعات علمی دینی خصوصاً در روان شناسی دین در صد ساله اخیر گرایشی به سمت آنتروپومورفیسم دیده شده است. این دیدگاه ریشه دین و نحوه کسب مفهوم خدا را در تمامی گروه های سنی توضیح می دهد (بارت و ریچرد ۲۰۰۳) و آن انتساب صفات انسانی به خدایی است که در ادیان مختلف معرفی شده است. بنابراین خدای انسان گونه (آنترومورفیک ) خدایی است که شبیه انسان است، عملکردهای انسانی دارد، ومحدودیت های انسانی دارد. او در محل مشخصی زندگی می کند که معمولاً دور است و اغلب بهشت خوانده می شود (تامینن و دیگران، ۱۹۸۸) البته در فرایند ادراک مفهوم خداوند عوامل زیادی دخیل هستند ( سلاتر، ؟) مثلا کودکانی که در خانوادهای معتقد به مذهب مورمون بزرگ می شوند مفهومی که از خدا کسب می کنند بسیار انسان گونه (آنترومورفی) است، در حالی که کودکانی که در خانواده های یهودی بزرگ می شوند معمولاً مفهومی غیر انسان گونه (آنترومورفی) از خدا به دست می آورند (تامینن ۱۹۹۱) در هرحال باید به این نکته نیز اشاره کرد که رشد مفهوم کودک از خدا از نظر شناختی هر چند براساس دیدگاه انسان گونه مورد تبیین و توصیف قرار گرفته شده است، اما پژوهش های تجربی اخیر که بر روی مفهوم خدا و نحوه اکتساب آن انجام شده است نشان داد است که کودکان ممکن است برای کسب این مفهوم از نظر شناختی به توانایی هایی مجهز هستند که امکان کسب تعدادی از صفات خدا را از روشی غیر انسان گونه (آنترومورفی) نیز ممکن می سازد(بارت و ریچرد ۲۰۰۳) در هرحال به رغم تفاوت های موجود میان دیدگاه های غالب بر روان شناسی رشد کودک با یکدیگر ، مانند تفاوت میان پیروان فروید و پیاژه. این مکاتب در این دیدگاه متفق القول هستند که مفهوم خدا در کودکان اساساً به شیوه انسان گونه ادراک می شود، و کودکان با گذر از مراحل شناختی مفهوم عینی که کودکان از خداوند کسب کرده اند به سمت ذهنی تر شدن پیش می رود و از جنبه صفات انسانی که کودک برای وی قائل می شود کمتر می شود و این موضوع با توجه به مراحل رشد شناختی کودک قابل ادراک است ( پالتینگ ۱۹۷۴؛ تامینن ۱۹۹۱؛ الکیند ۱۹۶۴؛ فولر ۱۹۸۱؛ نای و کارلسون ۱۹۸۴) نظریه های تحولی مختلف در باب سیر تفکر مذهبی خلاصه شده است.
ـ نظریه ارایه شده ارایه دهندی نظریه توضیح نظریه
ـ افکار مربوط به خدا لومبا (Loomba) (۱۹۴۴)
افکار و عقایدی درباری خدا از دوره کودکی تا نوجوانی
ـ تصاویر خدا هارمز (Harms) (۱۹۴۴)
ـ تصاویری از خدا توسط کودکان از سنین ۳ تا ۱۲ سالگی
ـ مفاهیم اساسی مذهبی الکیند(۱۹۶۱،۶۲،۶۳)
ـ مراحل رشد مذهبی از ۵ تا ۱۲ سالگی
ـ تفکر مذهبی گلدمن(۱۹۶۴) سیر تفکر مذهبی از کودکی تا دوره نوجوانی
ـ تفکر در مورد خدا دکونچی (Deconchy) (۱۹۶۵) سیر تفکر در مورد خدا در انسان
ـ مفهوم عبادت لانگ (Long)، الکایند و اسپیلکا (Spilka) (۱۹۶۷) ادراک کودکان از عبادت و دعا کردن
ـ هویت دینی الکایند (۱۹۷۸) واقعیت ها از نظر کودکان در ارتباط با هویت دینی
ـ ایمان و مفهوم آن فاولر(۱۹۸۱) مراحل ایمان در انسان
ـ مفاهیم مذهبی ویک فیلد (Wakefield) (۱۹۸۶) کودکان و سیر رشد مفاهیم مذهبی در آنان
ـ رشد مفاهیم روحانی در کودکان استیل (Steele) (۱۹۸۶) روان شناسی رشد و رشد مفاهیم روحانی در انسان درمراحل مختلف
ـ رشد مفاهیم روحانی هلمینیاک (Helminiak) (۱۹۸۷) رشد مفاهیم روحانی در انسان
ـ قضاوت دینی اوسر (Oser) و گماندر (Gmunder) (۱۹۹۱) قضاوت دینی
البته باید به این امر اذعان داشت که پژوهش های اندکی بر روی نحوه آغاز اعتقادات مذهبی( در انسان) انجام شده است(هاید ۱۹۹۰). در این مقاله هدف تأکید بر شناسایی و بررسی یکی از جنبه های مهم از رشد اعتقادات مذهبی در انسان یعنی مفهوم از خداوند در میان بزرگسالان مبتلا به ناتوانایی های هوشی است. سعی بر این است که اثر بهره هوشی، و گذراندن آموزش دینی رسمی در سازمان استثنایی مورد ارزیابی قرار گیرد.
در آغاز برای بررسی و چگونگی شکل گیری این مفهوم به سراغ کودکان رفتند و پژوهش هایی را با استفاده از پاسخ های کلامی آنان به دسته مشخصی از سؤالات انجام شد (هارمس ۱۹۴۴) هارمس در واکنش به این موضوع در پژوهش انجام دادی خود علاوه بر اطلاعات کلامی کودکان، برداشت های تصویری آنان از مفهوم خدا را نیز در نظر گرفت و در تحلیل این اطلاعات متوجه سه مرحله عمده در روند شکل گیری مفهوم خدا شد. در طی این مراحل رشد نوعی تطور و گذر از مراحل عینی به سمت ذهنیت وجود دارد. یکی از امتیازات استفاده از نقاشی برای ادراک کودک از مفهوم از خدا با توجه به تصویری که وی از خداوند می کشد این است که محدودیت های واژگان و کلامی کودک برای بیان مقصود و منظور را از بین می برد (راسل ۱۹۵۴) و ظاهراً تشویق کودک به بیان افکار خود از طریق نقاشی رشد این مفهوم را مشخص تر می کند ( لاد و دیگران ۱۹۹۸؛ گرابنر ۱۹۶۴).
مطالعات انجام شده در ایران
در بررسی انجام شده مشخص شد که در ایران فعالیت هایی در مورد بررسی مفهوم خدا در کودکان انجام شده است . از جمله این موارد می توان به امامی کندوانی (۱۳۸۱)، اسکندری( ۱۳۸۲،۱۳۷۵) سیف نراقی و نادری (۱۳۷۳) اشاره کرد، یافته های این پژوهش ها نشان می دهد که تحول مفهوم خدا در کودکان ادیان مختلف موجود در ایران یکسان و همانند است و مفهوم خدا مفهومی است که از انسان پنداری شروع شده و تا دید فوق طبیعت پنداری رشد می کند(امامی کندوانی،۱۳۸۱) و یافته پژوهش سیف و نادری(۱۳۷۳) نیز تأییدکننده این موضوع است. یکی از پژوهش های جالبی که در ارتباط با رشد مفهوم خدا در کودکان دارای ناتوانایی های هوشی در ایران انجام شده است پژوهش همایی (۱۳۷۸) است که نشان داده است که ظرفیت ذهنی کودکان دارای مشکلات ذهنی باعث می شود تا خدا را با مفاهیم عینی درک کنند و سن افراد در ادراک این مفهوم مهم نیست بلکه استقرار و نگهداری ذهنی و ظرفیت های عملیاتی در این افراد تعیین کننده میزان ادراک از مفهوم خدا است.
پژوهش بر روی شکل گیری و رشد مفهوم خداوند در میان افراد مبتلا به ناتوانایی های هوشی بسیار محدود است . در اینجا منظور از مفهوم از خداوند، ویژگی های متفاوتی است که افراد مبتلا به ناتوانایی های هوشی به خداوند اتلاق می کنند. ویژگی هایی که بر روی معنی، جنسیت سن شکل رنگ و حرکت خداوند از نظر این گروه تأکید دارد. سؤال اصلی در اینجا این است که بهره هوشی این افراد چه تأثیری در این فرایند دارد و آیا رشد این مفهوم در بین این افراد نیز از عینی به سمت ذهنی است ودر صورت مثبت بودن پاسخ این سؤال آیا بهره هوشی افراد است که در این امر نقشی ایفا می کند؟ و سؤال دوم این است که آموزش های رسمی دینی که در مدارس وابسته به سازمان استثنایی دیده اند چه تأثیری بر روی این مفهوم داشته است؟
آموزش رسمی مذهبی در مدارس سازمان استثنایی
در ارتباط با متغیر آموزش رسمی مذهبی باید گفت که جوامع متکثر از نظر دینی که انسان امروزه در آن زندگی می کند در مورد آموزش آموزه های دینی با دشواری هایی روبرو است (ایپ گریو ۲۰۰۴) آموزش امور دینی به افراد دارای مشکلات ذهنی می تواند دشواری های بیشتری داشته باشد و مسایل بیشتری در ضمن آموزش آن در نظر گرفته شوند. برای کسب چنین مفهومی مهارت های پایه ای لازم است که کسب این مفهوم را برای بسیاری از افراد مبتلا به ناتوانایی های هوشی دشوار می کند (فانکورت ۲۰۰۳). آموزش مذهبی بخش مهمی از برنامه آموزشی تمامی دانش آموزان ایرانی می باشد. در سیستم آموزشی سازمان آموزش و پرورش استثنایی این درس در کلاس دوم ابتدایی و به صورت دو کتاب تعلیمات دینی و قرآن به دانش آموزان آموزش داده می شود. این دو کتاب تا هفت سال جزو دروس رسمی دانش آموزان خواهند بود. بنابر این هر دانش آموز واردشده به نظام آموزشی سازمان استثنایی به مدت هفت سال و با استفاده از دو کتاب ذکر شده پیشین تحت آموزش امور دینی قرار خواند گرفت ( در مجموع ۱۴ کتاب در ارتباط با امور دینی). هدف از این آموزش ها این گونه بیان شده است؛ “…محتوای کتب درسی کودکان استثنایی در مدارس ویژه به منظور تمهید زمینه های فراگیری مطالب و مهارت هایی که دانش آموزان را برای زندگی در جامعه امروز آماده می سازد طراحی شده است…” (مجید قدمی معاون وزیر و رییس سازمان آموزش و پرورش استثنایی ، چاپ شده در کتاب تعلیمات دینی ۱۳۸۴) هدف وزارت آموزش و پرورش و سازمان آموزش و پرورش استثنایی در این نقل قول به خوبی بیان شده و نشان داده شده است که هدف این درس آماده سازی افراد مبتلا به ناتوانایی های هوشی برای زندگی در جامعه و کسب اطلاعات و مهارت های لازم برای این منظور می باشد.
نقش بهره هوشی در کسب مفهوم از خداوند
تمامی کودکان هر چقدر دارای ناتوانایی های شدید و متفاوتی باشند، توان بالقوه مناسبی برای یادگیری دارند ( فورستاین، ۱۹۹۸؛ فورستاین و مینتزکر،۱۹۹۳؛ فورستاین، راند و ریندرز ۱۹۸۸) اما اغلب افراد مبتلا به ناتوانایی های مختلف هوشی حتی برای برآورد نیازهای معمولی در محیط پیرامون خود دچار مشکل هستند. آموزش دینی اساساً بر روی راه های ادراک رشد و شناسایی ارتباط بین خود و محیط تأکید دارد. آموزش دینی بایستی راه هایی را برای تسهیل اکتساب شناسایی از خود و محیط بدون وابستگی کلی بر توانایی های ارتباطی و شناختی فراهم آورد (اوبریان، ۲۰۰۴) پژوهش ها نشان می دهند که همزمان با تغییرات شناختی ، جسمی، و عاطفی افراد انسان آنان از نظر مذهبی نیز رشد می کنند و در کل تصور کودکان از خداوند از ابعاد عینی و انسان گونه به سمت برداشتی شبه عینی و پس از آن مفهومی غیرفیزیکی از خداوند تغییر می کند. پژوهشگران متعددی این تغییرات و چگونگی روی دادن آن را به صورت مراحل مختلفی نشان داده اند(استروفان ۱۹۹۰) در نهایت می توان چنین اظهارنظر کرد که کودکان [و یا افرادی که در سطوح پایین شناختی قرار دارند] نمی توانند از خدا تصوری غیرمادی داشته باشد، و هرچه بیشتر درباری خدای غیرمادی، مجرد توضیح داده شود، کودک تصوری مبهم تری ازخدا کسب خواهد کرد (رحیمی، ۱۳۸۴) هوش یکی از کارکرد های شناختی است که از طریق آزمون های هوشی بررسی شده و با استفاده از نمره هوش و یا بهره هوشی مشخص می شود. هرچند هوش را نمی توان برابر با شناخت در انسان دانست (مکینتوش،۲۰۰۰ ) بنابراین هوش را می توان یکی از عوامل تعیین کننده در نظر گرفت. یافته های به دست آمده توسط گلدمن (به نقل از رادکلیف ،۱۹۶۴، ص ۳۶ و هاید ، ۱۹۹۰، ص ۲۵) نشان می دهد که توانایی هوشی و سن عقلی که با استفاده از آزمون های هوش به دست می آیند، عوامل اصلی و تعیین کننده در رشد تفکر دینی فرد هستند و عوامل دیگری مانند سن تقویمی فرد در این زمینه نقش چندانی را برعهده ندارند.
رمضانعلی رحیمی