معرفی رشته فلسفه
برای تعریف فلسفه بهتر است که تفاوت آن را با سایر علوم توضیح داد چرا که سایر علوم هر یک به بخشی از موجودات عالم هستی می پردازد و آنها را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهند. برای مثال یک گیاه شناس از بین همه موجودات هستی فقط گیاه را گزینش کرده و درباره آن سخن می گوید یا یک ستاره شناس تنها اجرام آسمانی را مطالعه می کند، اما فلسفه درباره یک موجود گزینش شده سخن نمی گوید. بلکه همه امور را در عالم هستی مورد بررسی قرار داده و با تمام موجودات سر و کار دارد . مثلا در فلسفه از خدا گرفته تا انسان، از عالم طبیعت گرفته تا ماوراء طبیعت و از روح انسان و موجودات غیر مادی گرفته تا اجسام، مورد بحث وگفتگو قرار می گیرد. تفاوت دوم فلسفه با سایر علوم در این است که در فلفسه مسائلی عام و کلی درباره هر موجودی قابل طرح است، مورد مطالعه و تحقیق قرار می گیرد.
برای مثال این سوال که این موجود مادی است یا غیر مادی، درباره هر موجودی از خدا گرفته تا یک تکه سنگ قابل طرح است.
این دو فرق اساسی فلسفه با سایر علوم باعث شده که این علم بتواند به سوالاتی پاسخ دهد که پاسخش بر عهده هیچکدام از علوم خاص به خصوص علوم تجربی نیست و در واقع وظیفه این علوم پاسخ"فلسفه به انسان کمک می کند تا به اوج کمال نایل آید و به سعادت که از طریق نیل به عالم معقولات حاصل می شود، دست یابد. پس فلسفه نه فقط از لحاظ فواید آن مورد توجه است بلکه فی نفسه نیز مطلوب است و از آن نمی توان صرف نظر کرد."
"ارسطو، فیلسوف مشهور یونانی"
"فلسفه ناشی از بی عقلی و عدم رشد آگاهی انسان است و اگر بشر به حدی از رشد و آگاهی رسید، نیاز به فلسفه ندارد."
"اگوست کنت، دانشمند، فیلسوف و ریاضیدان مشهور فرانسوی"
دو عبارت فوق نشانگر دو دیدگاه متفاوت در باره فلسفه است ک در طی قرون متمادی وجود داشته و گاه یکی بر دیگری چیره شده است؛ یعنی همیشه در طول تاریخ عده ای از متفکران، فلسفه را دوست داشتن خردمندی و فیلسوف را دوستدار خردمندی معرفی کرده و عده ای دیگر فلسفه را هنر لفاظی و بازی کردن با وازه ها دانسته اند.
به راستی، فلسفه چیست و چه حیطه ای را دربرمی گیرد که چنین دیدگاه های متفاوتی درباره آن وجود دارد؟
برای تعریف فلسفه بهتر است که تفاوت آن را با سایر علوم توضیح داد چرا که سایر علوم هر یک به بخشی از موجودات عالم هستی می پردازد و آنها را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهند. برای مثال یک گیاه شناس از بین همه موجودات هستی فقط گیاه را گزینش کرده و درباره آن سخن می گوید یا یک ستاره شناس تنها اجرام آسمانی را مطالعه می کند، اما فلسفه درباره یک موجود گزینش شده سخن نمی گوید. بلکه همه امور را در عالم هستی مورد بررسی قرار داده و با تمام موجودات سر و کار دارد . مثلا در فلسفه از خدا گرفته تا انسان، از عالم طبیعت گرفته تا ماوراء طبیعت و از روح انسان و موجودات غیر مادی گرفته تا اجسام، مورد بحث وگفتگو قرار می گیرد. تفاوت دوم فلسفه با سایر علوم در این است که در فلفسه مسائلی عام و کلی درباره هر موجودی قابل طرح است، مورد مطالعه و تحقیق قرار می گیرد.
برای مثال این سوال که این موجود مادی است یا غیر مادی، درباره هر موجودی از خدا گرفته تا یک تکه سنگ قابل طرح است.
این دو فرق اساسی فلسفه با سایر علوم باعث شده که این علم بتواند به سوالاتی پاسخ دهد که پاسخش بر عهده هیچکدام از علوم خاص به خصوص علوم تجربی نیست و در واقع وظیفه این علوم پاس"فلسفه به انسان کمک می کند تا به اوج کمال نایل آید و به سعادت که از طریق نیل به عالم معقولات حاصل می شود، دست یابد. پس فلسفه نه فقط از لحاظ فواید آن مورد توجه است بلکه فی نفسه نیز مطلوب است و از آن نمی توان صرف نظر کرد."
"ارسطو، فیلسوف مشهور یونانی"
"فلسفه ناشی از بی عقلی و عدم رشد آگاهی انسان است و اگر بشر به حدی از رشد و آگاهی رسید، نیاز به فلسفه ندارد."
"اگوست کنت، دانشمند، فیلسوف و ریاضیدان مشهور فرانسوی"
دو عبارت فوق نشانگر دو دیدگاه متفاوت در باره فلسفه است ک در طی قرون متمادی وجود داشته و گاه یکی بر دیگری چیره شده است؛ یعنی همیشه در طول تاریخ عده ای از متفکران، فلسفه را دوست داشتن خردمندی و فیلسوف را دوستدار خردمندی معرفی کرده و عده ای دیگر فلسفه را هنر لفاظی و بازی کردن با وازه ها دانسته اند.
به راستی، فلسفه چیست و چه حیطه ای را دربرمی گیرد که چنین دیدگاه های متفاوتی درباره آن وجود دارد؟
برای تعریف فلسفه بهتر است که تفاوت آن را با سایر علوم توضیح داد چرا که سایر علوم هر یک به بخشی از موجودات عالم هستی می پردازد و آنها را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهند. برای مثال یک گیاه شناس از بین همه موجودات هستی فقط گیاه را گزینش کرده و درباره آن سخن می گوید یا یک ستاره شناس تنها اجرام آسمانی را مطالعه می کند، اما فلسفه درباره یک موجود گزینش شده سخن نمی گوید. بلکه همه امور را در عالم هستی مورد بررسی قرار داده و با تمام موجودات سر و کار دارد . مثلا در فلسفه از خدا گرفته تا انسان، از عالم طبیعت گرفته تا ماوراء طبیعت و از روح انسان و موجودات غیر مادی گرفته تا اجسام، مورد بحث وگفتگو قرار می گیرد. تفاوت دوم فلسفه با سایر علوم در این است که در فلفسه مسائلی عام و کلی درباره هر موجودی قابل طرح است، مورد مطالعه و تحقیق قرار می گیرد.
برای مثال این سوال که این موجود مادی است یا غیر مادی، درباره هر موجودی از خدا گرفته تا یک تکه سنگ قابل طرح است.
این دو فرق اساسی فلسفه با سایر علوم باعث شده که این علم بتواند به سوالاتی پاسخ دهد که پاسخش بر عهده هیچکدام از علوم خاص به خصوص علوم تجربی نیست و در واقع وظیفه این علوم پاسخ به این گونه سوال ها نیست. در حالی که این گونه سوال ها برای انسان کنجکاو مطرح است و نمی توان به انسان دستور داد که درباره این مسائل فکر نکند. بلکه دانش خاصی لازم است که عهده دار و پاسخگوی سوال هایی درباره هستی، موجودات و حقیقت انسان باشد و فلسفه همین دانش خاص است.
رشته فلسفه نیز یک رشته آموزشی است که کلیه پرسش های بنیادی انسان را نسبت به مسائل موجود، هستی، جهان پیرامون انسان و حقیقت انسان بررسی می کند. پرسش هایی که زمانی به ارزش های دینی و معنوی بر می گردد که همان فلسفه دینی است و زمانی مربوط به ارزش های اخلاقی و مبانی ارزش های اخلاقی است که به عنوان فلسفه اخلاق آن را می شناسیم و گاه مبانی نظام حکومتی را در بر می گیرد که همان فلسفه سیاسی است و گاهی نیز شامل مبانی هنر و زیباشناسی و موضوعاتی از این دست می شود. البته در دوره کارشناسی رشته فلسفه، دانشجویان بیشتر شناخت مفصلی درباره تاریخ فلسفه غرب به دست می آورند؛ یعنی سیر تاریخی فلسفه را از فلسفه یونان تا زمان حاضر و تا حدودی نیز سیر تاریخی فلسفه اسلامی را مطالعه و بررسی می کنند.
"فلسفه به انسان کمک می کند تا به اوج کمال نایل آید و به سعادت که از طریق نیل به عالم معقولات حاصل می شود، دست یابد. پس فلسفه نه فقط از لحاظ فواید آن مورد توجه است بلکه فی نفسه نیز مطلوب است و از آن نمی توان صرف نظر کرد."
"ارسطو، فیلسوف مشهور یونانی"
"فلسفه ناشی از بی عقلی و عدم رشد آگاهی انسان است و اگر بشر به حدی از رشد و آگاهی رسید، نیاز به فلسفه ندارد."
"اگوست کنت، دانشمند، فیلسوف و ریاضیدان مشهور فرانسوی"
دو عبارت فوق نشانگر دو دیدگاه متفاوت در باره فلسفه است ک در طی قرون متمادی وجود داشته و گاه یکی بر دیگری چیره شده است؛ یعنی همیشه در طول تاریخ عده ای از متفکران، فلسفه را دوست داشتن خردمندی و فیلسوف را دوستدار خردمندی معرفی کرده و عده ای دیگر فلسفه را هنر لفاظی و بازی کردن با وازه ها دانسته اند.
به راستی، فلسفه چیست و چه حیطه ای را دربرمی گیرد که چنین دیدگاه های متفاوتی درباره آن وجود دارد؟
برای تعریف فلسفه بهتر است که تفاوت آن را با سایر علوم توضیح داد چرا که سایر علوم هر یک به بخشی از موجودات عالم هستی می پردازد و آنها را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهند. برای مثال یک گیاه شناس از بین همه موجودات هستی فقط گیاه را گزینش کرده و درباره آن سخن می گوید یا یک ستاره شناس تنها اجرام آسمانی را مطالعه می کند، اما فلسفه درباره یک موجود گزینش شده سخن نمی گوید. بلکه همه امور را در عالم هستی مورد بررسی قرار داده و با تمام موجودات سر و کار دارد . مثلا در فلسفه از خدا گرفته تا انسان، از عالم طبیعت گرفته تا ماوراء طبیعت و از روح انسان و موجودات غیر مادی گرفته تا اجسام، مورد بحث وگفتگو قرار می گیرد. تفاوت دوم فلسفه با سایر علوم در این است که در فلفسه مسائلی عام و کلی درباره هر موجودی قابل طرح است، مورد مطالعه و تحقیق قرار می گیرد.
برای مثال این سوال که این موجود مادی است یا غیر مادی، درباره هر موجودی از خدا گرفته تا یک تکه سنگ قابل طرح است.
این دو فرق اساسی فلسفه با سایر علوم باعث شده که این علم بتواند به سوالاتی پاسخ دهد که پاسخش بر عهده هیچکدام از علوم خاص به خصوص علوم تجربی نیست و در واقع وظیفه این علوم پاسخ به این گونه سوال ها نیست. در حالی که این گونه سوال ها برای انسان کنجکاو مطرح است و نمی توان به انسان دستور داد که درباره این مسائل فکر نکند. بلکه دانش خاصی لازم است که عهده دار و پاسخگوی سوال هایی درباره هستی، موجودات و حقیقت انسان باشد و فلسفه همین دانش خاص است.
رشته فلسفه نیز یک رشته آموزشی است که کلیه پرسش های بنیادی انسان را نسبت به مسائل موجود، هستی، جهان پیرامون انسان و حقیقت انسان بررسی می کند. پرسش هایی که زمانی به ارزش های دینی و معنوی بر می گردد که همان فلسفه دینی است و زمانی مربوط به ارزش های اخلاقی و مبانی ارزش های اخلاقی است که به عنوان فلسفه اخلاق آن را می شناسیم و گاه مبانی نظام حکومتی را در بر می گیرد که همان فلسفه سیاسی است و گاهی نیز شامل مبانی هنر و زیباشناسی و موضوعاتی از این دست می شود. البته در دوره کارشناسی رشته فلسفه، دانشجویان بیشتر شناخت مفصلی درباره تاریخ فلسفه غرب به دست می آورند؛ یعنی سیر تاریخی فلسفه را از فلسفه یونان تا زمان حاضر و تا حدودی نیز سیر تاریخی فلسفه اسلامی را مطالعه و بررسی می کنند.
"فلسفه به انسان کمک می کند تا به اوج کمال نایل آید و به سعادت که از طریق نیل به عالم معقولات حاصل می شود، دست یابد. پس فلسفه نه فقط از لحاظ فواید آن مورد توجه است بلکه فی نفسه نیز مطلوب است و از آن نمی توان صرف نظر کرد."
"ارسطو، فیلسوف مشهور یونانی"
"فلسفه ناشی از بی عقلی و عدم رشد آگاهی انسان است و اگر بشر به حدی از رشد و آگاهی رسید، نیاز به فلسفه ندارد."
"اگوست کنت، دانشمند، فیلسوف و ریاضیدان مشهور فرانسوی"
دو عبارت فوق نشانگر دو دیدگاه متفاوت در باره فلسفه است ک در طی قرون متمادی وجود داشته و گاه یکی بر دیگری چیره شده است؛ یعنی همیشه در طول تاریخ عده ای از متفکران، فلسفه را دوست داشتن خردمندی و فیلسوف را دوستدار خردمندی معرفی کرده و عده ای دیگر فلسفه را هنر لفاظی و بازی کردن با وازه ها دانسته اند.
به راستی، فلسفه چیست و چه حیطه ای را دربرمی گیرد که چنین دیدگاه های متفاوتی درباره آن وجود دارد؟
برای تعریف فلسفه بهتر است که تفاوت آن را با سایر علوم توضیح داد چرا که سایر علوم هر یک به بخشی از موجودات عالم هستی می پردازد و آنها را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهند. برای مثال یک گیاه شناس از بین همه موجودات هستی فقط گیاه را گزینش کرده و درباره آن سخن می گوید یا یک ستاره شناس تنها اجرام آسمانی را مطالعه می کند، اما فلسفه درباره یک موجود گزینش شده سخن نمی گوید. بلکه همه امور را در عالم هستی مورد بررسی قرار داده و با تمام موجودات سر و کار دارد . مثلا در فلسفه از خدا گرفته تا انسان، از عالم طبیعت گرفته تا ماوراء طبیعت و از روح انسان و موجودات غیر مادی گرفته تا اجسام، مورد بحث وگفتگو قرار می گیرد. تفاوت دوم فلسفه با سایر علوم در این است که در فلفسه مسائلی عام و کلی درباره هر موجودی قابل طرح است، مورد مطالعه و تحقیق قرار می گیرد.
برای مثال این سوال که این موجود مادی است یا غیر مادی، درباره هر موجودی از خدا گرفته تا یک تکه سنگ قابل طرح است.
این دو فرق اساسی فلسفه با سایر علوم باعث شده که این علم بتواند به سوالاتی پاسخ دهد که پاسخش بر عهده هیچکدام از علوم خاص به خصوص علوم تجربی نیست و در واقع وظیفه این علوم پاسخ به این گونه سوال ها نیست. در حالی که این گونه سوال ها برای انسان کنجکاو مطرح است و نمی توان به انسان دستور داد که درباره این مسائل فکر نکند. بلکه دانش خاصی لازم است که عهده دار و پاسخگوی سوال هایی درباره هستی، موجودات و حقیقت انسان باشد و فلسفه همین دانش خاص است.
رشته فلسفه نیز یک رشته آموزشی است که کلیه پرسش های بنیادی انسان را نسبت به مسائل موجود، هستی، جهان پیرامون انسان و حقیقت انسان بررسی می کند. پرسش هایی که زمانی به ارزش های دینی و معنوی بر می گردد که همان فلسفه دینی است و زمانی مربوط به ارزش های اخلاقی و مبانی ارزش های اخلاقی است که به عنوان فلسفه اخلاق آن را می شناسیم و گاه مبانی نظام حکومتی را در بر می گیرد که همان فلسفه سیاسی است و گاهی نیز شامل مبانی هنر و زیباشناسی و موضوعاتی از این دست می شود. البته در دوره کارشناسی رشته فلسفه، دانشجویان بیشتر شناخت مفصلی درباره تاریخ فلسفه غرب به دست می آورند؛ یعنی سیر تاریخی فلسفه را از فلسفه یونان تا زمان حاضر و تا حدودی نیز سیر تاریخی فلسفه اسلامی را مطالعه و بررسی می کنند.
"فلسفه به انسان کمک می کند تا به اوج کمال نایل آید و به سعادت که از طریق نیل به عالم معقولات حاصل می شود، دست یابد. پس فلسفه نه فقط از لحاظ فواید آن مورد توجه است بلکه فی نفسه نیز مطلوب است و از آن نمی توان صرف نظر کرد."
"ارسطو، فیلسوف مشهور یونانی"
"فلسفه ناشی از بی عقلی و عدم رشد آگاهی انسان است و اگر بشر به حدی از رشد و آگاهی رسید، نیاز به فلسفه ندارد."
"اگوست کنت، دانشمند، فیلسوف و ریاضیدان مشهور فرانسوی"
دو عبارت فوق نشانگر دو دیدگاه متفاوت در باره فلسفه است ک در طی قرون متمادی وجود داشته و گاه یکی بر دیگری چیره شده است؛ یعنی همیشه در طول تاریخ عده ای از متفکران، فلسفه را دوست داشتن خردمندی و فیلسوف را دوستدار خردمندی معرفی کرده و عده ای دیگر فلسفه را هنر لفاظی و بازی کردن با وازه ها دانسته اند.
به راستی، فلسفه چیست و چه حیطه ای را دربرمی گیرد که چنین دیدگاه های متفاوتی درباره آن وجود دارد؟
برای تعریف فلسفه بهتر است که تفاوت آن را با سایر علوم توضیح داد چرا که سایر علوم هر یک به بخشی از موجودات عالم هستی می پردازد و آنها را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهند. برای مثال یک گیاه شناس از بین همه موجودات هستی فقط گیاه را گزینش کرده و درباره آن سخن می گوید یا یک ستاره شناس تنها اجرام آسمانی را مطالعه می کند، اما فلسفه درباره یک موجود گزینش شده سخن نمی گوید. بلکه همه امور را در عالم هستی مورد بررسی قرار داده و با تمام موجودات سر و کار دارد . مثلا در فلسفه از خدا گرفته تا انسان، از عالم طبیعت گرفته تا ماوراء طبیعت و از روح انسان و موجودات غیر مادی گرفته تا اجسام، مورد بحث وگفتگو قرار می گیرد. تفاوت دوم فلسفه با سایر علوم در این است که در فلفسه مسائلی عام و کلی درباره هر موجودی قابل طرح است، مورد مطالعه و تحقیق قرار می گیرد.
برای مثال این سوال که این موجود مادی است یا غیر مادی، درباره هر موجودی از خدا گرفته تا یک تکه سنگ قابل طرح است.
این دو فرق اساسی فلسفه با سایر علوم باعث شده که این علم بتواند به سوالاتی پاسخ دهد که پاسخش بر عهده هیچکدام از علوم خاص به خصوص علوم تجربی نیست و در واقع وظیفه این علوم پاسخ به این گونه سوال ها نیست. در حالی که این گونه سوال ها برای انسان کنجکاو مطرح است و نمی توان به انسان دستور داد که درباره این مسائل فکر نکند. بلکه دانش خاصی لازم است که عهده دار و پاسخگوی سوال هایی درباره هستی، موجودات و حقیقت انسان باشد و فلسفه همین دانش خاص است.
رشته فلسفه نیز یک رشته آموزشی است که کلیه پرسش های بنیادی انسان را نسبت به مسائل موجود، هستی، جهان پیرامون انسان و حقیقت انسان بررسی می کند. پرسش هایی که زمانی به ارزش های دینی و معنوی بر می گردد که همان فلسفه دینی است و زمانی مربوط به ارزش های اخلاقی و مبانی ارزش های اخلاقی است که به عنوان فلسفه اخلاق آن را می شناسیم و گاه مبانی نظام حکومتی را در بر می گیرد که همان فلسفه سیاسی است و گاهی نیز شامل مبانی هنر و زیباشناسی و موضوعاتی از این دست می شود. البته در دوره کارشناسی رشته فلسفه، دانشجویان بیشتر شناخت مفصلی درباره تاریخ فلسفه غرب به دست می آورند؛ یعنی سیر تاریخی فلسفه را از فلسفه یونان تا زمان حاضر و تا حدودی نیز سیر تاریخی فلسفه اسلامی را مطالعه و بررسی می کنند.
"فلسفه به انسان کمک می کند تا به اوج کمال نایل آید و به سعادت که از طریق نیل به عالم معقولات حاصل می شود، دست یابد. پس فلسفه نه فقط از لحاظ فواید آن مورد توجه است بلکه فی نفسه نیز مطلوب است و از آن نمی توان صرف نظر کرد."
"ارسطو، فیلسوف مشهور یونانی"
"فلسفه ناشی از بی عقلی و عدم رشد آگاهی انسان است و اگر بشر به حدی از رشد و آگاهی رسید، نیاز به فلسفه ندارد."
"اگوست کنت، دانشمند، فیلسوف و ریاضیدان مشهور فرانسوی"
دو عبارت فوق نشانگر دو دیدگاه متفاوت در باره فلسفه است ک در طی قرون متمادی وجود داشته و گاه یکی بر دیگری چیره شده است؛ یعنی همیشه در طول تاریخ عده ای از متفکران، فلسفه را دوست داشتن خردمندی و فیلسوف را دوستدار خردمندی معرفی کرده و عده ای دیگر فلسفه را هنر لفاظی و بازی کردن با وازه ها دانسته اند.
به راستی، فلسفه چیست و چه حیطه ای را دربرمی گیرد که چنین دیدگاه های متفاوتی درباره آن وجود دارد؟
برای تعریف فلسفه بهتر است که تفاوت آن را با سایر علوم توضیح داد چرا که سایر علوم هر یک به بخشی از موجودات عالم هستی می پردازد و آنها را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهند. برای مثال یک گیاه شناس از بین همه موجودات هستی فقط گیاه را گزینش کرده و درباره آن سخن می گوید یا یک ستاره شناس تنها اجرام آسمانی را مطالعه می کند، اما فلسفه درباره یک موجود گزینش شده سخن نمی گوید. بلکه همه امور را در عالم هستی مورد بررسی قرار داده و با تمام موجودات سر و کار دارد . مثلا در فلسفه از خدا گرفته تا انسان، از عالم طبیعت گرفته تا ماوراء طبیعت و از روح انسان و موجودات غیر مادی گرفته تا اجسام، مورد بحث وگفتگو قرار می گیرد. تفاوت دوم فلسفه با سایر علوم در این است که در فلفسه مسائلی عام و کلی درباره هر موجودی قابل طرح است، مورد مطالعه و تحقیق قرار می گیرد.
برای مثال این سوال که این موجود مادی است یا غیر مادی، درباره هر موجودی از خدا گرفته تا یک تکه سنگ قابل طرح است.
این دو فرق اساسی فلسفه با سایر علوم باعث شده که این علم بتواند به سوالاتی پاسخ دهد که پاسخش بر عهده هیچکدام از علوم خاص به خصوص علوم تجربی نیست و در واقع وظیفه این علوم پاسخ به این گونه سوال ها نیست. در حالی که این گونه سوال ها برای انسان کنجکاو مطرح است و نمی توان به انسان دستور داد که درباره این مسائل فکر نکند. بلکه دانش خاصی لازم است که عهده دار و پاسخگوی سوال هایی درباره هستی، موجودات و حقیقت انسان باشد و فلسفه همین دانش خاص است.
رشته فلسفه نیز یک رشته آموزشی است که کلیه پرسش های بنیادی انسان را نسبت به مسائل موجود، هستی، جهان پیرامون انسان و حقیقت انسان بررسی می کند. پرسش هایی که زمانی به ارزش های دینی و معنوی بر می گردد که همان فلسفه دینی است و زمانی مربوط به ارزش های اخلاقی و مبانی ارزش های اخلاقی است که به عنوان فلسفه اخلاق آن را می شناسیم و گاه مبانی نظام حکومتی را در بر می گیرد که همان فلسفه سیاسی است و گاهی نیز شامل مبانی هنر و زیباشناسی و موضوعاتی از این دست می شود. البته در دوره کارشناسی رشته فلسفه، دانشجویان بیشتر شناخت مفصلی درباره تاریخ فلسفه غرب به دست می آورند؛ یعنی سیر تاریخی فلسفه را از فلسفه یونان تا زمان حاضر و تا حدودی نیز سیر تاریخی فلسفه اسلامی را مطالعه و بررسی می کنند.
"فلسفه به انسان کمک می کند تا به اوج کمال نایل آید و به سعادت که از طریق نیل به عالم معقولات حاصل می شود، دست یابد. پس فلسفه نه فقط از لحاظ فواید آن مورد توجه است بلکه فی نفسه نیز مطلوب است و از آن نمی توان صرف نظر کرد."
"ارسطو، فیلسوف مشهور یونانی"
"فلسفه ناشی از بی عقلی و عدم رشد آگاهی انسان است و اگر بشر به حدی از رشد و آگاهی رسید، نیاز به فلسفه ندارد."
"اگوست کنت، دانشمند، فیلسوف و ریاضیدان مشهور فرانسوی"
دو عبارت فوق نشانگر دو دیدگاه متفاوت در باره فلسفه است ک در طی قرون متمادی وجود داشته و گاه یکی بر دیگری چیره شده است؛ یعنی همیشه در طول تاریخ عده ای از متفکران، فلسفه را دوست داشتن خردمندی و فیلسوف را دوستدار خردمندی معرفی کرده و عده ای دیگر فلسفه را هنر لفاظی و بازی کردن با وازه ها دانسته اند.
به راستی، فلسفه چیست و چه حیطه ای را دربرمی گیرد که چنین دیدگاه های متفاوتی درباره آن وجود دارد؟
برای تعریف فلسفه بهتر است که تفاوت آن را با سایر علوم توضیح داد چرا که سایر علوم هر یک به بخشی از موجودات عالم هستی می پردازد و آنها را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهند. برای مثال یک گیاه شناس از بین همه موجودات هستی فقط گیاه را گزینش کرده و درباره آن سخن می گوید یا یک ستاره شناس تنها اجرام آسمانی را مطالعه می کند، اما فلسفه درباره یک موجود گزینش شده سخن نمی گوید. بلکه همه امور را در عالم هستی مورد بررسی قرار داده و با تمام موجودات سر و کار دارد . مثلا در فلسفه از خدا گرفته تا انسان، از عالم طبیعت گرفته تا ماوراء طبیعت و از روح انسان و موجودات غیر مادی گرفته تا اجسام، مورد بحث وگفتگو قرار می گیرد. تفاوت دوم فلسفه با سایر علوم در این است که در فلفسه مسائلی عام و کلی درباره هر موجودی قابل طرح است، مورد مطالعه و تحقیق قرار می گیرد.
برای مثال این سوال که این موجود مادی است یا غیر مادی، درباره هر موجودی از خدا گرفته تا یک تکه سنگ قابل طرح است.
این دو فرق اساسی فلسفه با سایر علوم باعث شده که این علم بتواند به سوالاتی پاسخ دهد که پاسخش بر عهده هیچکدام از علوم خاص به خصوص علوم تجربی نیست و در واقع وظیفه این علوم پاسخ به این گونه سوال ها نیست. در حالی که این گونه سوال ها برای انسان کنجکاو مطرح است و نمی توان به انسان دستور داد که درباره این مسائل فکر نکند. بلکه دانش خاصی لازم است که عهده دار و پاسخگوی سوال هایی درباره هستی، موجودات و حقیقت انسان باشد و فلسفه همین دانش خاص است.
رشته فلسفه نیز یک رشته آموزشی است که کلیه پرسش های بنیادی انسان را نسبت به مسائل موجود، هستی، جهان پیرامون انسان و حقیقت انسان بررسی می کند. پرسش هایی که زمانی به ارزش های دینی و معنوی بر می گردد که همان فلسفه دینی است و زمانی مربوط به ارزش های اخلاقی و مبانی ارزش های اخلاقی است که به عنوان فلسفه اخلاق آن را می شناسیم و گاه مبانی نظام حکومتی را در بر می گیرد که همان فلسفه سیاسی است و گاهی نیز شامل مبانی هنر و زیباشناسی و موضوعاتی از این دست می شود. البته در دوره کارشناسی رشته فلسفه، دانشجویان بیشتر شناخت مفصلی درباره تاریخ فلسفه غرب به دست می آورند؛ یعنی سیر تاریخی فلسفه را از فلسفه یونان تا زمان حاضر و تا حدودی نیز سیر تاریخی فلسفه اسلامی را مطالعه و بررسی می کنند.
"فلسفه به انسان کمک می کند تا به اوج کمال نایل آید و به سعادت که از طریق نیل به عالم معقولات حاصل می شود، دست یابد. پس فلسفه نه فقط از لحاظ فواید آن مورد توجه است بلکه فی نفسه نیز مطلوب است و از آن نمی توان صرف نظر کرد."
"ارسطو، فیلسوف مشهور یونانی"
"فلسفه ناشی از بی عقلی و عدم رشد آگاهی انسان است و اگر بشر به حدی از رشد و آگاهی رسید، نیاز به فلسفه ندارد."
"اگوست کنت، دانشمند، فیلسوف و ریاضیدان مشهور فرانسوی"
دو عبارت فوق نشانگر دو دیدگاه متفاوت در باره فلسفه است ک در طی قرون متمادی وجود داشته و گاه یکی بر دیگری چیره شده است؛ یعنی همیشه در طول تاریخ عده ای از متفکران، فلسفه را دوست داشتن خردمندی و فیلسوف را دوستدار خردمندی معرفی کرده و عده ای دیگر فلسفه را هنر لفاظی و بازی کردن با وازه ها دانسته اند.
به راستی، فلسفه چیست و چه حیطه ای را دربرمی گیرد که چنین دیدگاه های متفاوتی درباره آن وجود دارد؟
برای تعریف فلسفه بهتر است که تفاوت آن را با سایر علوم توضیح داد چرا که سایر علوم هر یک به بخشی از موجودات عالم هستی می پردازد و آنها را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهند. برای مثال یک گیاه شناس از بین همه موجودات هستی فقط گیاه را گزینش کرده و درباره آن سخن می گوید یا یک ستاره شناس تنها اجرام آسمانی را مطالعه می کند، اما فلسفه درباره یک موجود گزینش شده سخن نمی گوید. بلکه همه امور را در عالم هستی مورد بررسی قرار داده و با تمام موجودات سر و کار دارد . مثلا در فلسفه از خدا گرفته تا انسان، از عالم طبیعت گرفته تا ماوراء طبیعت و از روح انسان و موجودات غیر مادی گرفته تا اجسام، مورد بحث وگفتگو قرار می گیرد. تفاوت دوم فلسفه با سایر علوم در این است که در فلفسه مسائلی عام و کلی درباره هر موجودی قابل طرح است، مورد مطالعه و تحقیق قرار می گیرد.
برای مثال این سوال که این موجود مادی است یا غیر مادی، درباره هر موجودی از خدا گرفته تا یک تکه سنگ قابل طرح است.
این دو فرق اساسی فلسفه با سایر علوم باعث شده که این علم بتواند به سوالاتی پاسخ دهد که پاسخش بر عهده هیچکدام از علوم خاص به خصوص علوم تجربی نیست و در واقع وظیفه این علوم پاسخ به این گونه سوال ها نیست. در حالی که این گونه سوال ها برای انسان کنجکاو مطرح است و نمی توان به انسان دستور داد که درباره این مسائل فکر نکند. بلکه دانش خاصی لازم است که عهده دار و پاسخگوی سوال هایی درباره هستی، موجودات و حقیقت انسان باشد و فلسفه همین دانش خاص است.
رشته فلسفه نیز یک رشته آموزشی است که کلیه پرسش های بنیادی انسان را نسبت به مسائل موجود، هستی، جهان پیرامون انسان و حقیقت انسان بررسی می کند. پرسش هایی که زمانی به ارزش های دینی و معنوی بر می گردد که همان فلسفه دینی است و زمانی مربوط به ارزش های اخلاقی و مبانی ارزش های اخلاقی است که به عنوان فلسفه اخلاق آن را می شناسیم و گاه مبانی نظام حکومتی را در بر می گیرد که همان فلسفه سیاسی است و گاهی نیز شامل مبانی هنر و زیباشناسی و موضوعاتی از این دست می شود. البته در دوره کارشناسی رشته فلسفه، دانشجویان بیشتر شناخت مفصلی درباره تاریخ فلسفه غرب به دست می آورند؛ یعنی سیر تاریخی فلسفه را از فلسفه یونان تا زمان حاضر و تا حدودی نیز سیر تاریخی فلسفه اسلامی را مطالعه و بررسی می کنند.
خ به این گونه سوال ها نیست. در حالی که این گونه سوال ها برای انسان کنجکاو مطرح است و نمی توان به انسان دستور داد که درباره این مسائل فکر نکند. بلکه دانش خاصی لازم است که عهده دار و پاسخگوی سوال هایی درباره هستی، موجودات و حقیقت انسان باشد و فلسفه همین دانش خاص است.
رشته فلسفه نیز یک رشته آموزشی است که کلیه پرسش های بنیادی انسان را نسبت به مسائل موجود، هستی، جهان پیرامون انسان و حقیقت انسان بررسی می کند. پرسش هایی که زمانی به ارزش های دینی و معنوی بر می گردد که همان فلسفه دینی است و زمانی مربوط به ارزش های اخلاقی و مبانی ارزش های اخلاقی است که به عنوان فلسفه اخلاق آن را می شناسیم و گاه مبانی نظام حکومتی را در بر می گیرد که همان فلسفه سیاسی است و گاهی نیز شامل مبانی هنر و زیباشناسی و موضوعاتی از این دست می شود. البته در دوره کارشناسی رشته فلسفه، دانشجویان بیشتر شناخت مفصلی درباره تاریخ فلسفه غرب به دست می آورند؛ یعنی سیر تاریخی فلسفه را از فلسفه یونان تا زمان حاضر و تا حدودی نیز سیر تاریخی فلسفه اسلامی را مطالعه و بررسی می کنند.
به این گونه سوال ها نیست. در حالی که این گونه سوال ها برای انسان کنجکاو مطرح است و نمی توان به انسان دستور داد که درباره این مسائل فکر نکند. بلکه دانش خاصی لازم است که عهده دار و پاسخگوی سوال هایی درباره هستی، موجودات و حقیقت انسان باشد و فلسفه همین دانش خاص است.
رشته فلسفه نیز یک رشته آموزشی است که کلیه پرسش های بنیادی انسان را نسبت به مسائل موجود، هستی، جهان پیرامون انسان و حقیقت انسان بررسی می کند. پرسش هایی که زمانی به ارزش های دینی و معنوی بر می گردد که همان فلسفه دینی است و زمانی مربوط به ارزش های اخلاقی و مبانی ارزش های اخلاقی است که به عنوان فلسفه اخلاق آن را می شناسیم و گاه مبانی نظام حکومتی را در بر می گیرد که همان فلسفه سیاسی است و گاهی نیز شامل مبانی هنر و زیباشناسی و موضوعاتی از این دست می شود. البته در دوره کارشناسی رشته فلسفه، دانشجویان بیشتر شناخت مفصلی درباره تاریخ فلسفه غرب به دست می آورند؛ یعنی سیر تاریخی فلسفه را از فلسفه یونان تا زمان حاضر و تا حدودی نیز سیر تاریخی فلسفه اسلامی را مطالعه و بررسی می کنند.