)  انحصارگرائي:   به اين معني که رستگاري وکمال و رهائي را تنها در يک دين دانسته اند بدين جهت که رستگاري در گرو لطف وعنايت الهي است وتلاش شخصي ما براي رستگاري کافي نيست لذا بايد ديد نيروي رستگاري بخش الهي درکجا متجلي شده است به همانجا بايد پناه برد و نيز بدين جهت که شريعت بدون تجلي ناقص است. ولي آقاي هيک مي گويد: چرا بايد بپذيريم که خداي نامتناهي خود را منحصر در يک تجلي آنهم به نحو خاص يا در فرد و ياجامعه خاصي نموده است در حاليکه اگر خداوند مايل است که بشراو را بشناسد قاعدتا نبايد در يک زمان يا فرهنگ خاص تجلي کند چه اشکالي دارد که بگوئيم خداوند به تناسب افراد و جوامع گوناگون تجليات گوناگوني داشته است؟

2) کثرت گرائي:    يعني براي رستگاري و رهائي راه هاي متعدد و گوناگوني وجود دارد. هيک که خود طرفدار اين ديدگاه است, در پاسخ به اين پرسش که جميع تصورات گوناگوني را که اديان از واقعيت غائي ارائه داده اند چگونه مي توان صادق دانست؟ مي گويد: در حقيقت دينداران در باره حقيقت غائي آن گونه سخن مي گويند که بر آنها پديدار شده است نه آنگونه که هست.و ممکن است آن حقيقت به گونه هاي متفاوت پديدار شود. و اما در مورد اينکه پاسخ انحصارگرايان را چگون بايد داد؟ مي گويد در دين مهم است اين است که گوهر دين تحول شخصيت انساني است که انسان از خود محوري به خدا محوري متحول شود.عيسي مسيح در حقيقت الگوي اين تحول است.

در مورد اينکه آيا دين مدعيات صدق و کذب برداري دارد؟

کثرت گرايان پاسخ هاي متفاوتي داده اند که به اهم آنها اشاره مي گردد

1.   حقيقت به قالب گزاره هاي صادق و ياکاذب در نمي آيد بلکه حقيقت يک امر تاريخي وجودي است و عبارت است از واقعيت به گونه اي که در يک منظر تاريخي ويژه و در زمان و مکان خاصي برما پديدار مي شود و از جهتي مي توان آن را صادق دانست زيرا او بخشي از واقعيت را درک کرده است.

2.   دسته ديگر گفته اند: مدعيات اديان در واقع با يکديگر متناقض نيستند چون آنها از واقعيت غائي به گونه اي گزارش مي دهند که بر آنها پديدار شده است نه آنگونه که هست. و مفاهيمي که درمورد حقيقت غائي به کار مي روند قابل تحقيق علمي نيستند و از نظر هيک نظام هاي ديني را از دو معيار مي توان مورد تحقيق علمي قرار داد:

 

·        سازگاري دروني

·        کفايت تجربي

ولي اين معيارها فقط به ما مي فهمانند که فلان اعتقاد در فلان نظام ديني درست است يانه و با آن نمي توان واقعيت عيني را شناخت . اما حقيقت آنست که معيار کفايت تجربي مانند مدعيات ديني خود متأثر از ذهنيت اشخاص و فرهنگ ها است و معيار سازگاري دروني در واقع تحميل ساختار عقلاني هيک بر واقعيت غائي است.

علاوه بر اين کثرت گرائي در واقع به شکاکيت مي انجامد چون از داستان تمثيل هيک بدست مي آيد که هيچکدام فيل را نشناخته اند چون فيل آنچه آنها گفته اند نيست. و نيز فيل دانستن چيزي متوقف برشناخت قبلي آنست است.

3.   شمول گرائي:  که رستگاري را تنها در يک دين مي دانند ولي افراد ديگر هم اگر به همان اصول که مايه رستگاري افراد آن دين شده اند رفتار نمايند مي توانند به رستگاري دست يابند. ولي از آنجا که رستگاري محصول معرفت است آنها را بايد دعوت کرد که به دين مسيح در آيند چون در اين دين رستگاري بيشتر ميسر است.

بنا براين اديان بي شماري وجود دارند که خود را برحق و مطلق مي دانند سوال اين است که کدام دين برحق است؟ آراء مختلفي ارائه شده است:

1.      عده اي گفته اند: بايد زندگي بنيان گذاران اديان را بررسي کنيم کدام يک تفوق روحي برديگري دارد تا همان را برگزينيم

2.   دسته ديگر گفته اند: با توجه به سنتي که براساس آراء وتعاليم هر بنيان گذار پديد مي آيد مي توان درباره آن دين داوري نمود.

3.   راه ديگري که ارائه داده اند اين است که براساس معيار بايد ارزيابي کرد که کدام دين برحق است؟ اما اينکه اين معيارهاکدامند؟  آقاي کيث يندل يک سري معيارهائي را پيشنهاد مي کند

ولي واقعيت اين است که ما چون دين را  نظامي مولف از مدعيات گزاره اي مي دانيم ولي بدانيم که اين گزاره ها غير شخصي و حاکي از اعتقاداتي نيستند که همه پيروان يک دين آنهارا بپذيرند بلکه يک مجموعه پيچيده اي است که در طول تاريخ رشد و تکامل مي يابند لذاست که اديان در طول تاريخ درقالب فرهنگها در مي آيند و جداکردن آنها از فرهنگ کاري دشواري است به همين جهت به دشواري مي توان ذات وگوهري خالص ومتمايز براي هريک از اديان نشان داد.

 

نقد1:    کثرت گرائي در حقيقت بازگشت به همان حرف کانت دارد که قايل به تمايز ميان پديده وپديدار بود و همانگونه که حرف کانت سر از شکاکيت مطلق در مي آورد کثرت گرائي نيز بالاخره به شکاکيت مي انجامد  زيرا معني آن اين است که هيچکدام از اديان نمي توانند واقعيت غائي را آنگونه که هست بشناسند.

نقد2:   کثرت گرائي تنها در بعد اعتقادات مي توانند راه حل باشد اما در مورد اعمال از ارائه راه حل عاجزاست. ودين تنها اعتقادات و باور نيست.